کولاک

یک وبلاگ برای خودم

کولاک

یک وبلاگ برای خودم

  • ۰
  • ۰

دعا

یه زمانی با اینکه از خدا به صورت طلبکار خواسته هام رو بخوام مشکل داشتم.
بعدا فکر کردم که چجوری باید با خدا حرف زد؟اصلا باید حرف زد یا نه!
خدا خودش توی سوره حمد از زبون ما میگه:ما را به راه راست هدایت کن.
پس این خواستن،یه جور خواهشه!
راستش چند دقیقه قبل به این فکر کردم که چه خواهش هایی از خدا دارم.
همه جور خواهشی؛از دعای انفرادی تا دسته جمعی و از دعای دنیوی تا دعای اخروی.
+بدجوری دلم کربلا میخواد،به کسانی که چندین بار رفتن کربلا غبطه میخورم.
+من هم کربلا رو خواهم دید؟
+خدایا،منتقم خون حسین(ع) را برسان،ما را جزو منتظران و یاران واقعی ایشان قرار بده.
+خدایا،ما را در راه حسین(ع)ثابت قدم کن.
  • Milad
  • ۰
  • ۰

تعطیلی

امروز جلوی کل کلاس ایستادم،نتیجه این شد که کلاس عمومی بعد از عاشورا برگزار میشه!
اسمش رو میزارم جوزدگی احمقانه.
  • Milad
  • ۰
  • ۰

نیت

اعتراف میکنم خیلی وقتها نمیفهمم حرفهایی که به من میگویند با چه هدف و غرضی است.
مثلا وقتی که یکی از من خیلی تعریف میکند،با چه منظوری است.آیا واقعا تعریف میکند یا دارد هندوانه زیر بغلم میگذارد؟
خیلیها هم که انتقاد میکنند،آیا انتقاد است یا از جای دیگری میسوزند؟
واقعا گیج میشوم گاهی،نمیدانم باید چه کنم.گاهی شناخت آدم ها این موضوع را تشدید میکند،و گاهی نشناختن آدمها!
خدایا،نگذار کم آورم و جا بزنم.
  • Milad
  • ۰
  • ۰

ساده نباش

+عنوان رو برای یادآوری یه ماجرا نوشتم که اگر بشه،یه پست واسش میزارم.
من باید به این خود باوری برسم که من میتونم.
مگر من چه چیز از بقیه کم دارم؟
با یک برنامه درست،با یک سعی همه جانبه،با یک تمرکز خوب،با یک پشتکار بی سابقه مسلما من میتوانم.
خدا هم کمک میکند و شکی در این ندارم.
تنها شکم شاید در این باشد که خودم کم کاری کنم!
اول باید هدفم مشخص شود،دقیق.تلاشم هم باید به اندازه هدفم باشد.
اتلاف وقت هم که ذاتا نباید داشته باشم.البته،بیشتر وقت کشی است تا اتلاف؛چون اصلا به جای درس خوندن کار دیگری نمیکنم که وقت را هدر بدهم!
+از بس غر میزنم و کاری نمیکنم که نپرس.
+انگیزه ای باید داشته باشم،چی؟!
  • Milad
  • ۰
  • ۰

درس

دوباره یه کاری کردم که میخوام غر بزنم.
از پشیمانی ای که بعد از اتلاف وقت و از دست رفتن فرصت بهم دست میده،متنفرم.
باید از یه جایی شروع کنم.
از خودم بدم میاد که اینقدر فرصت سوزی میکنم.
اگر میخوام که توی زندگی به یه چیزی برسم باید قیمتش که همون زحمتش هست رو بدم.
زندگی خیلی سختتر از اونی هست که فکر میکنم.
خدایا کمکم کن.
  • Milad
  • ۰
  • ۰

الهی

خدایا،به بزرگیت قسمت میدهم که یک آن و کمتر از یک آن در لحظات سخت،ما را به خود وامگذار.
خدایا،موجودی هستم ضعیف النفس،یک لحظه هوای نفس و شیطان را بر من مسلط نکن.
خدایا،آرامش،زیبایی،عشق و. همه ی خوبی ها و فضایل را با تو و در کنار تو میخواهم.
خدایا،تحمل مقاومت در برابر نفس را از تو میخواهم.
خدایا،دلی میخواهم که تو در آن باشی و دیگر هیچ.
خدایا،من را با موقعیت های سخت امتحان نکن که اگر همراهی تو نباشد،مسلما شرمنده و سر افکنده خواهم بود.
خدایا،فقط تو را میخواهم.

  • Milad
  • ۰
  • ۰

رفتار

امروز با چند نوع رفتار کاملا متفاوت از مردم روبرو شدم.
یک نوع رفتار که کاملا تهاجمی بود یعنی جواب اعتراض من این بود که خوب کردم،به تو چه؟!
دومی متفاوت و اینطور که ببخشید.
اصولا با مردم نرمخو بودن فواید بسیاری دارد و خوش اخلاق بودن فواید بیشتر.
ولی سوال اینجاست که کجا باید نرمخو و مهربان بود و کجا خشن و عصبی؟
ولی نکته این است که در هر شرایطی باید ادب را رعایت کرد و حرمت نگه داشت و صبور بود.
  • Milad
  • ۰
  • ۰

هدر

همه جوره دارم وقتم رو تلف میکنم؛داشتم سوالات ارشد رو نگاه میکردم،یه چیزی تو مایه ی وحشت انگیزناک بود!
خب با این اتلاف وقت،جور. در نمی یاد.
از طرفی دو تا درس این ترم هم شوخی بردار نیستند و باید انقدر بخونی تا پاس بشی.
از طرف دیگه اینکه ریاضیات و معادلات رو چیکارش کنم؟
+هرجور حساب میکنم باید شب و روز درس بخونم.
+هرکاری میکنم حوصلم نمی یاد بخونم!
+بالاخره باید از یه جایی شروع کنم.
+هرقدر تاخیر کنم،به ضرر خودم هست و آه و افسوسی که بعدا نصیبم میشه.
+میخواستم از خدا کمک بطلبم،اما قبل از اون باید تنبلی رو کنار بزارم،بعد تلاش کنم و در حینش کمک بخوام،بعد از اون هم که باید نتیجه رو به خودش واگذارم.
  • Milad
  • ۰
  • ۰

خواب

این روزها بعد از دانشگاه بقدری خسته ام که احساس میکنم توان درس خواندن ندارم؛اما وقت خواب و استراحت خوابم نمی برد!
نمیدانم چه باید بکنم برای حل مشکل اما این را خوب میدانم که باید خیلی خوب درس بخوانم تا در آینده ای نه چندان دور که همه افتاده اند من بگویم که درس را پاس کردم.
من میتوانم.شاید با 20هم پاس کنم فقط باید تلاش کنم.
بخوانم و این سستی و تنبلی را کنار بگذارم.اوصولا نباید برای امتحانات درس هایم باقی بماند.
تعادل داشتن مهم است و باید این تعادل را در همه ابعاد زندگی بتوانم ایجاد کنم،شاید پیچیده باشد ولی سخت نیست.
  • Milad
  • ۰
  • ۰

یک جایی بنویس

اول کنفرانس به استاد گفتم که دو شب است کابوس میبینم که جناب آقای زیمانسکی سوار ماشین استرلینگ شده و دارد من را دنبال میکند و چون هیچ تصوری از قیافه زیمانسکی ندارم،فقط صدای او که عینا صدای استاد است را میشنیدم،استاد گفت که اینها را بنویس.
+من هم حرف گوش کنم خب.
+باید مسلط میبودم به مطالب که نبودم.
+از ترفند های جذاب کردن کنفرانس استفاده نکردم.
+از بقیه سوال نپرسیدم.
+و هزاران عیب و ایراد دیگر.
+هنوز خیلی مانده تا یک سخنران خوب شوم!
+نا امید نمیشوم.
  • Milad