کولاک

یک وبلاگ برای خودم

کولاک

یک وبلاگ برای خودم

  • ۰
  • ۰

فیزیک

دنیای فیزیک چطور؟
اصلا نظرم درباره ی فیزیک چیست؟
میدان که دید منفی راجع به فیزیک ندارم.حداقل نداشتم.همین نداشتن گارد مقابل فیزیک یک امتیاز مثبت.
دنیای فیزیک شاید جذابتر از دنیای ریاضی و حتی فلسفه باشد؛چون حداقل دنیای فیزیک ملموس تر از اینهاست.
فیزیک سخت است و زمان بر،خواندنش را میگویم.
همین که هر لحظه میتواند جوری کلافه ات کند که ازش بیزار شوی،همین بس است برای گفتن اینکه سخت است.
با کسی شوخی ندارد هر چه میگوید کاملا دقیق و واضح است.
برای همین دقت و شفافیت باید به اندازه ی یک لیسانس ریاضی،ریاضی بدانی تا بتوانی بگویی من میتوانم در فیزیک حرفی برای گفتن داشته باشم.
استدلال که میکنی گاهی باید مثل یک فیلسوف استدلال کنی،همین میشود نقطه اشتراکش با فلسفه.
سخت است و زمان بر.شوخی نداریم.
من دو سال از بهترین سال های عمرم را به پای فیزیک سوزاندم و هیچ خیری ندیدم چون که اصلا تلاشی درخور فیزیک نکردم.
آیا الان میتوانم ادعا کنم که من فیزیک میدانم؟یا حتی بیشتر از آن اینکه من یک فیزیسین یا فیزیکدانم؟
نه.
سخت است پس تلاش سختی میخواهد.

تا اینجا را خراب کرده ام،بد هم خراب کرده ام.از اینجا به بعدش را چه تضمینی هست که درست کردن که هیچ لااقل به گندزدن ادامه ندهم؟خب بر فرض که ترم تابستان جور شد و رفتی،به قول مامان چطور میخواهم بخوانم؟
من که هشت نه ماه فرصت داشتم بخوانم و نخواندم حالا در عرض یک یک و نیم ماه چطور؟
ببین من اگر بخواهم در عرض دو هفته هم میتوانم بخوانم پس صحبت سر وقت نیست،صحبت سر خواندن و نخواندن من است،من فردا روزی کوانتوم دارم-اگر ادامه دهم و بخوانم-کوانتم را چطور خواهم خواند با آن همه ریاضیات سطح بالایش.
ببین بیا رو راست باشیم،یا با این وضعیت ادامه نده که در آن صورت تکلیفت با خودت مشخص است و تازه اول این قصه است که حالا چه کنم.
یا اینکه یک فکری به حال این برزخی که درش گیر کرده ای بکنی.تابستان بهترین فرصت برای این کار است.از همین الان شروع بکنی گند هایی را که زده ای پاک کنی و آنوقت به صفر برسی و تلاشی دوباره برای پیشرفت بیشتر.
اینکه آینده اش چه میشود فقط ترمزی است که متوقفت میکند،همین.
اگر میخواهی بخوانی باید قبول کنی که از تا چیز شاخی در این رشته نباشی،پشیزی ارزش نداری.

رو راست اینکه باید برای هر مسءله ای جوابی داشته باشی.
برای مساءل پیش پا افتاده که دیگر خودت باید یک راه حل جدید پیدا کنی اصلا.
فیزیک یعنی عمرت را صرف حل مساءلی کنی که برای خیلی ها مسخره هست،چون فهمیدنش سخت است،چون برای فهمش باید عمر صرف کرد و انرژی گذاشت.
مسخره است چون بعد از تحمل این همه زجر و سختی،پولی توش نیست،اما چیزی به اسم فهمیدن هست که در این جامعه ما همه مسخره اش میکنند.
فیزیک یعنی مدام با مسءله زندگی کنی،مساءل سخت و نفس گیر.که بعد از فیزیک دان شدن کسی نگوید عمو خرت به چند.
اینکه این راه را انتخاب کرده ام یا تصادفی و اتفاقی واردش شده ام را باید تمام کنم-اگر میخواهم که ادامه دهم-باید خودتی نشان دهم و خودم را اثبات کنم و بعد هرکاری دوست داشتم بکنم.
فیزیک بهترین است و میتواند خیلی هیجان انگیز باشد،و البته میتواند به همان اندازه سخت و خشن و بی رحم باشد.
این من هستم که تصمیم میگیرم،نه اینکه تصمیم بگیرم،با عمل خودم انتخاب میکنم.
فیزیک حرف های هیجان انگیز یک نفر که در یک کلیپ کوتاه سخنرانی میکند نیست،فیزیک یعنی طبیعت به زبان ریاضی.
یعنی ترجمه طبیعت برای بشریت با ریاضی.

ببین،الان من در رخت خواب نرم و راحتم با آرامش خاطر و آسودگی دراز کشیده ام و به دور از اضطراب و استرس و خستگی دارم تایپ میکنم و حرفهای ایده آل و دوست داشتنی میگویم،اما این را نمیدانم یا حداقل نفهمیده ام که این اصل ماجرا نیست،این حتی فرع ماجرا هم نیست،این یک چیز بدیهی است که باید قبل از ورود به دانشگاه بلد می بودم.
من دارم از زمانی میگویم که کلی مباحث بسیار سنگین نخوانده و نفهمیده دارم و وقت کم و اعصابی داغان و فکری درهم و خستگی مفرط دست به دست هم داده ند که نگذارند لای کتاب راهم باز کنی.
این برای وقتی است که زیر فشار این حجم از مباحث داری خم میشوی و عن قریب بشکنی و فروبریزی،به جای اینکه پخته شوی و رسیده.
من دارم از تقلایی صحبت میکنم که برای فهم یک مسءله به اصطلاح ساده از نظر استاد و بسیار سخت از نظر خودت میکنی و خسته میشوی و میگویی که آخرش چه.
روی صحبت من زمانی است که متنفر شده ای از تمام زندگی و ناامید شده ای از فیزیک با این همه سختی.
وقتی که درورقه امتحانت چیزی برای نوشتن نداری.وقتی که نمره ات از بیست فقط دو هست.
وقتی که خستگی ذهنی و جسمی ات که به نظر پایانی ندارد.

 همه ی اینها را گفتم که بعدا نگویی چرا اینطور شد.
فیزیک یعنی همه ی اینهایی که گفتم،یعنی علوم پایه،یعنی زحمتی چند برابر سخت ترین رشته های مهندسی و ارزشی چند برابر کمتر از بی ارزش ترین رشته های دانشگاهی.
اگر اینها را قبول کردی،باید شروع کنی.
چه را شروع کنی،جنگ را.
جنگ برای یادگرفتن به ازای صرف عمرت،جنگ برای فهمیدن و اعتباری نداشتن،جنگ در برابر تمام این ناملایمات زندگی،جنگ علیه همه ی این آسایش هایی که میتوانستی داشته باشی و خودت خواستی که نداشته باشی.
خب حالا چطور؟میخواهی بخوانی؟
انتخاب با توست،به همین راحتی.
خودت را آماده جنگ کن یا اصلا وارد معرکه و کارزار فیزیک نشو.
فیزیک بیرحم است،مبادا روزی از این انتخاب پشیمان شوی.
همین انتخاب میتواند انگیزه ی کافی باشد برای ادامه.اگر درست تصمیم بگیری.میبینی چه راحت کلمات تایپ میشوند،اما فیزیک به این راحتی ها که فکر میکردی نیست.
از قضا خیلی هم سخت است.
فردا روزی از سختی اش غر نزنی ها.انتخاب یعنی این.تمام مشکلات و سختی ها را نادیده بگیر و برو جلو.این تابستان وقتش است که کاری کنی.
کاری کنی کارستان که برای همه ی عمرت بشود نقطه ی عطف.

فیزیک یعنی بیخوابی کشیدن،و مسءله حل کردن.اینها را بدان و برو جلو.آنوقت تغییر را احساس میکنی.
بی پروا سخن گفتم،در واقع حرف های قلنبه شده ی دلم بود.اینکه قبول بکنم من در مقابل فیزیک ناتوانم اصلا درست نیست.من حداقل این را باید ثابت بکنم که فیزیک در مقابل من ناتوان هست.
این تابستان بر فرض که ترم تابستانی نشد،خب خودم باید یک کاری بکنم.مهم نیست تا الان چه گندی زده ام،مهم از اینجا به بعد است که چه گلی به سر خودم خواهم زد.
خیلی ها بهتر از من میتوانند حرف بزنند،حرف مفت را خیلی ها بهتر از من میزنند،اما عده ی کمی هستند که بهتر از بقیه عمل میکنند.عمل کردن سخت است و شروع کردن و عملی کردن همه ی اینها از ادامه دادنش سخت تر.
پایه مناسب اولین نیاز مورد نیاز است.و بعد درس های سختی که هیچ ازشان نمیدانم مثل همین تحلیلی و معادلات.
خدایا کمک.

  • ۹۵/۰۴/۱۰
  • Milad

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی