نه حال خوب ماندنی است،نه حال بد،فقط درد و رنج حال بد خیلی بیشتر در خاطرت میماند و ذوقت را نا ذوق می کند و طعم زندگی را تلخ تر!
این را می دانم که زندگی همیشه تلخ بوده و سخت.فقط ما خیلی وقت ها فراموشکار می شویم.به همین سادگی.
دنبال یک بهانه ی ناچیز هستم تا فراموش کنم.خود را به نفهمی بزنم و خر کیف باشم.
مگر میشود این دنیایی که خدا آدم را به آن تبعید کرده،دنیای خوشی ها باشد.
اصلا خوشی معنایی ندارد در این تبعیدگاه هرچند که هر خوشی خرکی عواقبی هم دارد.هرچیزی عواقبی دارد.
شاید یکی از خوشبختی های بشر باشد همین فراموشی اما تمام بدبختی هایش هم از همین فراموشی است.
حالا به این جمله دارم میرسم که زندگی دنیایی آنقدر سخت است که اگر می دانستند،هیچ کس نمی خواست زندگی بکند اما این خداست که درزندگی به انسان ها کمک می کند تا این زندگی تلخ را قابل تحمل کند.
باز هم میگویم انسان بسیار ناپایدار و متزلزل تر از این حرف هاست.
به حرفی،نگاهی،رفتاری،کلامی،جان می گیرد و جان می دهد،به آسمان ها صعود می کند یا به قعر زمین فرو می رود.
اصلا این دل را باید یک معجزه ی جداگانه قبول کرد.این دل چیست؟وسعتش تا به کجاست؟حد و مرزی دارد؟جنسی دارد؟از چه جنسی؟
- ۹۶/۰۴/۱۵