خدایا، دلم پر است، آشوبم، مضطربم، حیرانم، پوچم و تباه؛ مگر میشود کسی بی تو باشد و آرام و صبور. ببین چه میگویم! مگر میشود موجودی که وجودش از توست، بی تو شود، چقدر خندهدار و مضحک.
خدایا، به خودم بد کردهام و روزگار بدی را میگذرانم.
خدایا، انسانی هستم ضعیف، گناهکار، ظالم، ظالم به خود، من چه دارم که به آن تکبر ورزم و مغرور شوم. از نادانی و جهلم روی از تو میگیرم.
خدایا، بی تو هیچم و بی عنایت تو از هیچ هم هیچتر.
خدایا، کسی را ندیدهام با تو و ذلیل، و کسی را ندیدهام بی تو و عزیز.
خدایا، ایمانم گهگاه میلرزد، گاهی خودم را در هیاهوی نفس گم میکنم؛ کمکم کن تو را گم نکنم.
خدایا، مدتهاست که اسیرم؛ اسیر تعلقات دنیایی و گرفتار وابستگیهای مادی. مگر میشود بدون لطفت از سد این دام مخوف که خود را به هزار زیور دروغین آراسته و هربار مکری تازهتر دارد، گذشت!
خدایا، هر چه کردهام از جهلام بوده و هرچه نکردم نیز از جهلام.
خدایا، این را خوب میدانم که بارها و بارها توبه شکستم، اما این بار هم جز درگاهت، درگاهی نمیشناسم که بنده را توقع گذشت و رحمت از خدای خویش است.
خدایا، تا کمکت نباشد مردهایم و چون از روی رحمتت نظر بکنی زنده میشویم. مادامی که از کرمات از سد نفس نگذشتهایم در زیانیم، ما را از زیانکاران مگردان.
خدایا، زبان و فکر و قلمی نارسا دارم و علیل از بیان ضعفم و لال از بیان بزرگیات؛ خودت کمکم کن تا طوری بشناسمت که لایق توست، بگونهای زندگی کنم که دلخواه توست و طوری بمیرم که سزوار لقای توست.
خدایا، ایمانم را لحظه به لحظه نسبت به خودت راسخ بگردان؛
خدایا، دلم را آرام و صبور و مطمئن قرار بده.
خدایا، خودت کمکم باش و یک لحظه و یک آن مرا به حال خودم وامگذار.
الهی آمین.