کولاک

یک وبلاگ برای خودم

کولاک

یک وبلاگ برای خودم

  • ۰
  • ۰

روزهایی هست که انسان انتظارش را می‌کشد، برایش تدارک می‌بیند، برای فرا رسیدنش لحظه‌شماری می‌کند، خون دل می‌خورد، هزینه می‌کند، آرزویش را دارد که آن روز خاص را ببیند تا شاید خاطره‌ای شد برای سال‌های بعدی زندگی‌اش یا خاطره‌ای از خودش برای دیگران یادگار گذاشت یا حداقل تجربه‌ی تازه‌ای در آن روز بدست آورد که دیگر تا پایان عمر نمی‌خواهد یا نخواهد توانست آن روز موعود را تکرار کند.

این روزها مهم‌اند ولی تمام می‌شوند، تعدادشان محدود است، ممکن است تکرار نشوند، می‌توانند شامل تجربیات تلخ یا شیرین باشند، آدم یا آدم‌های دیگری هم احتمالا در آفرینش این روزها نقش مهمی دارند و خواهی نخواهی روزگار پستی و بلندی‌هایی دارد و آدم‌های این روزها دچار سرنوشت‌های متفاوتی در آینده‌ی دور و نزدیک خواهند شد٬ چه بسیار دوستانی که دشمن شوند و چه بسیار دشمنانی که دوست شوند.

برای همین است که نباید بیش از حد به این روزها وابسته شد؛ من منکر اهمیت و ارزش این روزها نیستم اما وابستگی و دل‌بستگی شدید به این روزهای خاص می‌تواند کشنده باشد؛ گاه تا آخر عمر و هربار با تلنگری کوچک روزها و آدم‌ها و خاطراتی برای انسان زنده می‌شوند و هربار انسان با آن یادها میمیرد و میمیرد. نکشه‌اش اینجاست که روزهای سخت، خاطرات تلخ و بدی هایی که در حق هرکسی در آن روزها شده، بیشتر از خوشی‌ها و آسودگی‌ها و شیرینی‌ها در یادها می‌مانند که اگر این طور نیست، آن قسمت‌های تاریک لااقل بیشتر خودشان را نشان می‌دهند و با هر ملال و پستی زندگی دوباره مرور می‌شوند.

اصلا روی حرفم با این روزهای خاص نبود و نیست، بلکه درست نقطه‌ی مقابل این روزها مطلوب و موردنظر است؛ روزهایی از جنس عادت، تکرار، معمول و همیشگی که عاری از هرگونه برجستگی و خاطره و دور از هر نشان و رنگ و تعلق است.

این روزها دقیقا همان قدر می‌ارزند که روزهای خاص؛

ویژگی این روز‌ها تکرارشان است، دائما تکرار می‌شوند اما ما به خاطر روزهای خاص، به سادگی فدایشان می‌کنیم و از دست می‌دهیم؛ این روزهایی که می‌گویم مهم‌اند چون هرکدام از این روزها می‌توانند روزی خاص بشوند؛ تنها چیزی که نیاز دارند ماییم.

هر روز می‌تواند تکراری باشد یا روزی نو، بسته به دیدگاه و طرز نگرش ما کاملا متفاوت است؛ دو سبک زندگی متفاوت و دو دنیای متفاوت.

این روزهایی که می‌گذرانم دچار تکرار و غافل از خویشم. نمی‌دانم و نمی‌فهمم که روزها از پی چه چیز و چگونه می‌گذرند ولی به سرعت و با ملال می‌گذرند. روزهایی که خاطره نمی‌شوند اما تباه چرا.

  • ۹۶/۱۰/۱۷
  • Milad

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی