تاکنون چند بار خواستم با مطلبی وبلاگ را بهروزرسانی کنم، تنبلی و واگذاشتن کار برای زمان دیگری باعث شد که هیچ ننویسم.
روزهایی که نمینویسم هم به اینجا سرمیزنم و صفحهی مدیریتش را میبینم و صفحه را میبندم و بعد از ساعتی دوباره. انگار اگر این کار را انجام ندهم، گناهی نابخشودی مرتکب شدهام.
افسوس، افسوس که گناه نابخشودنی را با زندگیام و عمرم مرتکب میشوم.
خستهام از این همه نفاق و دورویی با خودم و عمرم و زندگیام.
احساسهای متناقض و بدی نسبت به خودم و کارهایم و بطالت زندگیام دارم و با چشم خودم میبینم وقتی که همه چیز میخواهد مرتب شود و روی غلتک بیفتد، با دست خودم همه چیز را خراب میکنم و غمی عمیق و افسوسی بزرگ بر دلم مینشیند که گویی هرگز تمام نخواهد شد.
نمیدانم کی و کجا و چطور باید به این بیعرضگیام خاتمه دهم.
- ۹۶/۱۱/۰۷