روزهای راحت و بیخیالی را میگذرانم که طبق قاعده نباید اینگونه میبود.
بسیار تنبلی میکنم و به هیچ عنوان عزم و ارادهای برای پیشبرد اهداف بسیار بزرگم ندارم. همین بسیار مشکوک و البته کاملا جای تامل و تفکر و همچنین ریشه یابی دقیق و آسیب شناسی جامعی دارد تا ایراد کارم مشخص شود و برای رفع آن تلاش کنم.
چیزی که در این زمان دو هفتهای تا کنکور میتواند برایم مهم باشد تلاش هرچند اندک ولی با تمام توان و قدرت است که شاید اتفاقی خوب افتاد.
انتظار معجزه در این مدت زمان کوتاه، انتظار دور از ذهن و بعیدی به نظر میرسد پس واقع بین باش و عواقب همهی تنبلیها، کاستیها و راحت طلبیها را بپذیر.
دیروز را هم که فرصت سوزی همچنان ادامه داشت تا ببینم که با این سه روز تعطیلی متوالی چه کار خواهم کرد؛ البته که میشود خیلی کارها کرد اما آیا خیلی کار میکنم؟! کار کردن یا کار نکردن، مسأله این است.
دیگر برای خواندن دیر شده و بهترین راه کنکور آزمایشی است که میتواند بسیار کمک کند.
باید فکری به حال زبان بکنم که اندوه بزرگی شده است. حداقل در این فرصت باقی مانده خواندن لغت و تمرین درک مطلب راهگشا خواهد بود هرچند دیر اما میتواند موثر باشد به امید خدا.
نکتهی دیگر اینکه تا خودت نخواهی، وضعت بهبود نخواهد یافت؛ به همین سادگی و به همین خوشمزهگی. خودت دست روی دست گذاشتهای و در همین حال از خدا انتظار معجزه داری؟ چه خیال خنده داری.
شاید بهانهام سخت بودن باشد که باید بگویم به قول بزرگی، شیرینترین کار، انجام کاریست که دیگران میگفتند نمیتوانی. پس اگر بشود خیلی خوب میشود.
خواهش میکنم این مهلت را از دست نده، میدانم سخت است، حجماش زیاد است، تابهحال نخواندهای و مشکلات دیگر اما لطفا برای این چند روز تنبلی و راحتطلبی را کنار بگذار تا شاید، فقط شاید و البته با توکل بر خدا نتیجهی خوبی حاصل شود.
فرصتها همچون ابر در گذرند، آنها را دریاب.
پ.ن: این پینوشت از جمله آنهایی است که هیچ ربطی به مطلب ندارد و چون ذهنم را اشغال کرده، میخواهم بنویسم تا خالی شوم و آن اینکه در این چند وقت که حسابی بحث پنیر مفت و تله موش داغ بود، به بیان هم مشکوک شدم و احساس بدی راجعبهش پیدا کردم. امیدوارم این حس در نطفه خفه بشود تا بتوانم مثل قبل با قدرت به نوشتنم ادامه بدهم اما نمیدانم شاید حسام پیروز این ماجرا شد و تصمیمی گرفتم که نمیدانم چه خواهد بود.
پ.ن۲: این پ.ن بالا را میتوان به عنوان مطلب جداگانهای ارسال کرد اما همین طور رهایش میکنم به حال خودش تا جدیتر از همین حدی که هست نشود؛ اصولا باید به هر چیز و هر کسی به اندازهی گنجایش و لیاقتش بها داد و من ترجیح میدهم بهای حسی که گفتم در همان حد پ.ن باشد.
پ.ن۳: اگر نتوانم با استراتژی درست این مدت زمان را مدیریت کنم و به نتیجهی مطلوب برسم که بهتر است بروم بمیرم و برای کنکور نخوانم.