یادم نمیرود با چه اشتیاقی تصمیم گرفتم برای کنکور ارشد به غیر از کنکور رشتهی کارشناسی خودم شرکت کنم. چه برنامهها و چه کارهایی که در ذهن و خیال خودم پروراندم! اما راستش الان که کارت ورود به جلسه در کنارم است و فردا در دو نوبت صبح و بعد از ظهر امتحان ارشد دارم، خودم را دست خالی و بدون هرگونه دستاوردی بعد از یک سال میبینم.
حرف زدن و در فکر و خیال نقشه کشیدن برای من که فردی خیال پردازم کار راحتیست اما واقعا همه چیز همان طور که میخواستم شد؟
دنیا همین است!
چه آرزوهای دور و درازی که هیچوقت برآورده نمیشوند و چه بسیار انسانهایی که عمرشان را در پای همچون آرزوهایی میگذارند و در نهایت آه و حسرت و افسوس است که برایشان میماند.
دنیا هرگز نایستاده و هرگز منتظر کسی نبوده است؛ چقدر از فرصتهایی که داشتم هدرشان میدادم گله و شکایت کردم و میدانستم که کارم اشتباه است ولی بر انجامش پافشاری کردم.
بعضی وقتها احساس میکنم برای کارهایی که میخواهم انجام دهم دیر شده است اما خیلی وقتها این آرزوهای دور و درازند که گولم میزنند و این چرخهی معیوب پیوسته در جریان است.
عالم بی عمل بودنم بارها برای خودم اثبات شده است اما کجاست چارهی کار؟ راه حل چیست؟
دیگر خسته شدهام از غرزدن بدون اینکه تغییری به وجود آورم.
انگار من نبودم که از تغییر آن هم تغییر مثبت در همینجا نوشتهام!
باید کاری کنم قبل از آنکه دییر شود.
- ۹۷/۰۲/۰۵