وقتی موضوع یا مسئلهای برای آدم مهم باشد اما نتیجهاش مشخص نباشد، خواه،ناخواه باعث نگرانی، اضطراب، دل مشغولی و ذهن مشغولی میشود. این اضطراب و نگرانی، بسته به درجهی اهمیت آن موضوع برای شخص دارد؛ هرچقدر موضوع مهمتر، نگرانیاش بیشتر.
این روزها نگرانم. از چند لحاظ. هم از لحاظ مادی، هم از لحاظ معنوی.
امروز آخرین روز ماه رمضان است و من نمیدانم اندوختهام از این ماه چقدر است؛ فکر اینکه مشمول آیهی حبطت اعمالهم شده باشم، ناراحت، غمگین و دیوانهام میکند. فکر اینکه با دستان خودم، حاصل دسترنج خودم را به آتش بکشم و عین خیالم هم نباشد، کابوسم شده است. نتیجهی الغوث الغوث گفتنهایم برایم مشخص نیست؛ نمیدانم آمرزیده شدهام یا نه. اصلا نمیدانم آمرزیده شدن من دست خداست یا حق الناسی بر گردنم است.
به تجربه برایم ثابت شده که خدا نشانههایی را به انسان نشان میدهد. حال نمیدانم خدا نشانهها را نشانم داده یا نه؛ اگر نشان داده چرا ندیدهام، اگر دیدهام چرا نفهمیدهام و... چنین فکرهایی غمگین و ناراحتم میکند.
حکایت این حال و هوایم بسیار غمانگیز است. حال نامشخص و عمری تباه و دستی خالی.
دربارهی زندگی عادی هم دقیقا همین حس و حال را دارم. چند موضوع ناراحتم میکند و ناراحتیام بابت این موضوع است که کاری نمیکنم.
امتحانات و فارغ التحصیلی و کار و پول و سربازی و زندگیای که مشخص نیست چه میخواهم بکنم، همهشان باعث نگرانیام هستند. آیندهی مبهم و نتیجهی نامشخص، نتیجهاش همین میشود. قبلا نیز چنین نگرانیهایی هرچند سطحیتر از این حالتم داشتم، اما بههرحال در اینگونه مواقع تنها راه نجاتم پناه بردن به خدا بود و کمک خواستن از حضرت حق؛ اما این روزها، درمورد همین مسئله هم نگرانم؛ هرچند که نگرانی در این مورد را بیمورد میدانم چون جز درگاهش، درگاه دیگری برای بندهاش، هرچند بندهی گناهکارش، نمیشناسم.
خدایا، ببخش و بیامرزم که تنها آمرزنده تویی.
- ۹۷/۰۳/۲۴