زندگی یعنی جنگیدن؛ دقیقا به همین اندازه بیرحم و خشن و به همین اندازه سخت و غیرقابل پیشبینی.
معمولا وقتی در شرایط سختی قرار میگیریم، البته نه به صورت لحظهای بلکه در مقطع و مدت زمانی قابل ملاحظه مثلا خدمت سربازی یا دوران تحصیل یا خوابگاه، مشکلات مالی و بیماری و... این حرف که «اگر این هم تمام میشد راحت میشدیم» زیاد شنیده میشود؛ اما غافلیم که راحت شدنی در کار نیست، تنها شاید وقتی راحت شویم که بمیریم، به غیر از مردن راحت شدن دیگری در این زندگی نمیتوان متصور شد.
هرچند که قبول دارم این حرفم بزرگ شده و کمی اغراقآمیز به نظر میرسد چون بههرحال در زندگی، لحظات آرامش، رفاه، سکون و لذت هم بسیار است یا حداقل میتوان چنین لحظاتی هم داشت ولی در هر صورت سر اصل حرفم هستم که زندگی یعنی جنگ و زندگی کردن یعنی جنگیدن.
برای رسیدن به چیزی که میخواهی باید بجنگی، حتی برای نرسیدن به چیزی و فقط برای باقی ماندن در وضعی که در آن هستی هم باید بجنگی.
جنگ، جنگ است؛ هیچ فرقی ندارد، فقط میزان آمادگی تو در برابر مشکلات و چیزی که برای آن میجنگی، ارزش و عیار تو را مشخص میکند.
شاید بعدا بیشتر راجعبه این جنگ نوشتم اما فعلا همین کافیست که بدانم دنیا خیلی بیرحمتر از آن چیزیست که من میتوانم تخیل کنم چون در جنگیم و در جنگ هم هر اتفاقی میتواند رخ دهد.
- ۹۷/۰۴/۲۰