کولاک

یک وبلاگ برای خودم

کولاک

یک وبلاگ برای خودم

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اشتباه محاسباتی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

جرئت تغییر

از اتفاقات دیروز و امروز باید بفهمم که دارم ششمین ماه مزخرف سال را تحمل میکنم. از این وضع به شدت ناراحتم و خوشی های الکی و دل خوش کن هم ظاهرا در این وضع تاثیری ندارد.

قبلا از تغییر حرف زدم، از تغییر مثبت هم همینطور اما همواره به خودم اثبات کرده ام که عالم بی عملم. تغییر در همه ی ابعادش شهامت میخواهد که من ندارم.

وقتی از وضع موجود ناراحتم، یا باید این وضع را تحمل کنم و دم نزنم یا این وضع را تغییر بدهم. تغییری که دارم می گویم، صرفا نجات خودم از این وضع حال به هم زن است، این که انتظار کن فیکون شدن کل زندگیم را داشته باشم با این وضعم اصلا در ذهن هم نمی گنجد چه برسد به قابلیت عملی شدن.

دلم میخواهد به حال خودم گریه کنم، اما این چشمان لعنتی هم کمکم نمی کند و این دل لعنتی هم سخت تر از سنگ و آهن و هر چیز سخت.

منظورم از تغییر همین که دیگر این وضع آزار دهنده را تحمل نکنم، بسیار ایده آل به نظر می رسد.

بعضی اشتباهات را نباید مرتکب شد، اصلا. حتی اگر کسی راهنمایی ات هم نکند و ندانی و نفهمی در هر صورت، نباید آن اشتباهات مهلک را انجام دهی.

به تازگی متوجه شده ام که همه، تاکید میکنم همه، وقتی که می بینند که داری اشتباه می کنی، صدایشان در نمی آید، اما وقتی که کار از کار گذشت، با بی رحمی تمام، متهمت می کنند که چرا فلان کردی؟

خب تو که داشتی میدیدی، چرا آن وقت نگفتی؟

نتیجه اینکه می خواسته زمین خوردنت را ببیند، خودش را خالی کند با این کار.

هر چقدر این اشتباه بزرگ تر، هجوم و حمله به سمتت بیشتر و بزرگتر.

تنهایی سختم است تحمل این وضع، که البته چاره ی دیگری هم نیست.

عزیز ترین کسانم هم آن زمان که باید، نگفتند که فلان خاک را بر سرت بریز؛ شاید نمی دانستند، شاید دوست نداشتند، شاید منتظر بودند که من ازشان بپرسم و شاید های دیگر، اما الان که همان خاک را به سرم نریخته ام، الان دارند سر کوفتش را میزنند، الان دارند مثلا صلاحم را به من میگویند.

من این صلاح لعنتی را نمی خواهم، وقتی که وقتش بود باید می گفتی نه الان که کار از کار گذشته و من مانده ام و دو دستم که بکوبم بر فرق سرم و حصرتی که چرا آن زمان آن کار را نکردم.

یا آن یک نفر واقعی که باید الان در زندگیم باشد و نیست را من الان می خواهم، بعد تر ها که همه چیز درست شد یا به کلی به ریخت و همه چیز تکلیفش مشخص شد دیگر به دردم نمی خورد را من نمی خواهم.

واقعا خوش خیالی است که همه چیز را رویایی دید و همه چیز را گل و بلبل فرض کرد.

من میگویم که زندگی یک جنگ ناجوانمردانه و پر از ناعدالتی و زجر و تهدید است و بیش از این نیست.

دوستی وجود ندارد، دوست تا جایی است که منافعش تامین شود؛ یا صلاح گوی به ظاهر دل سوز هم تا جایی که خودش بخواهد صلاحت را میگوید یک جایی دیگر هیچ صلاح و دل سوزی نیست.

الان من مانده ام در وسط یک معرکه که تا مدتی قبل، چشمانم را بسته و گوش هایم را گرفته بودم و فکر میکردم در وسط بهشتم اما آرام آرام این رویای خیالی یا توهم فضایی از سرم پرید و تازه دیدم که وسط جنگم.

هیچ وقت دیگران را مقصر نمی دانم. مقصر منم، آن هم مقصر اصلی.

با مقصر دانستن دیگران نه تنها کاری درست نمی شود، بلکه سلب مسئولیت از خودم هم می شود اما من مشکل اصلی ام.

حداقل توان به عهده گرفتن گندی که تا الان به زندگیم خورده را دارم.

باید کاری کرد.

  • Milad
  • ۰
  • ۰

اشتباه عملیاتی

در ده سال گذشته،خیلی کارهایی بوده که من دوست داشتم انجام دهم.

دوست داشتم چیزی یاد بگیرم،کاری انجام دهم یا فکر و ایده ای را که داشتم،عملی کنم.

همه ی این کارها،چیزی کم داشت و آن عمل کردن به آنها بود.

گاه میشود که تمام توجهم، مشغول همان فکر و کار و ایده میشود ولی همه اش در حد فکر و ذهن،بی هیچ عملی و بی هیچ انجامی.

خب در این ده ساله خیلی ضرر کرده ام؛اگر سر انگشتی هم حساب کنم و نصف کارهایی که میخواستم و دوست داشتم را انجام میدادم الان احساس بهتری از خودم و در کل زندگی بهتری داشتم.

این را میدانم که همواره،سخت ترین گام،گام اول است.

اینکه یک کاری بخواهم شروع کنم،سخت ترین کار جهان است.

خب اگر منصفانه به این قضیه نگاه کنم،شروع کردن،تمام ماجرا نیست.منظورم این است که قبل از شروع هر کاری،باید یک سری مقدمات و ضروریاتی را برای آن کار داشته باشی.

اینکه اطلاعات مناسب و بدردبخور،فرصت کافی برای بررسی جوانب مختلف کار و از همه مهم تر،هدف داشته باشی.

هدف داشتن برای انجام کاری بسیار مهم است.هدف که داشته باشی،انگیزه هم برای ادامه کار داری.

زمان خیلی وقت ها به تندی میگذرد و من هیچ کنترلی رویش ندارم به زبان ساده تر مدیریت زمان و برنامه ریزی و مدیریت شخصی کشک.

زمانی که بازگشتی ندارد.

چیزی که نیازی به بیان،توضیح،تایید یا انکار ندارد این است که جایی اشتباه کرده ام؛یک اشتباه محاسباتی و عملیاتی مهلک.

تئوری بس است.گام بردار و شروع کن.

بهرحال باید از یک جایی شروع کرد،شاید رمز موفقیت همین باشد.

  • Milad