کولاک

یک وبلاگ برای خودم

کولاک

یک وبلاگ برای خودم

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رنج» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰
عنوان کتاب جلال آل احمد را دوست دارم: «از رنجی که می‌بریم».
چقدر متناسب این روزهای من است؛ انگار عنوانش را فقط برای من انتخاب کرده.
همه‌ی ما در زندگی رنج‌هایی داریم؛ در این رنج‌ها، زخم‌هایی می‌خوریم که گاه سطحی‌اند و در حد خراش و گاه کاری‌اند و عمیق. آن دسته که سطحی‌اند، زیاد قابل اعتنا نیستند، زخم هستند اما نه آنقدری که وادارت کنند واکنشی نشان دهی و نه آنقدر که از آن اتفاق خودت و زندگی‌ات متاثر شوی. درست در مقابل اینها، گاه زخم‌هایی می‌خوری که کاری‌اند، از پا درت می‌آورند و بد زمین‌ات می‌زنند.
زخم‌های کاری آدم را از زندگی می‌اندازد، چون از جایی زخم خورده‌ای که نباید؛ راستش درد این زخم‌های کاری و عمیق آنجاست که به ندرت دشمنی پیدا می‌شود که بتواند همچون زخمی را وارد کند و در اکثر مواقع این رنج بزرگ و درد عمیق را از طرف خودش یا دوست نزدیکش یا کسی که خیلی دوستش دارد، می‌خورد.
کسانی که آدم را می‌شناسند بهتر می‌دانند که چگونه آدم را ناکار کنند.
هرچقدر هم که بخواهی این درد را نادیده بگیری، به خودت دروغ بگویی یا فراموش کنی، همچنان جای زخم، همه چیز را فاش خواهد کرد. باید آدم پوست کلفتی باشی یا شانس و طالع و تقدیر یارت باشد که از این اتفاق بتوانی جان سالم به در ببری و اگر تحمل کردی و زنده ماندی هم تازه اول ماجراست و تا آخر عمر باید بسوزی و بسازی و دم نزنی که از خودی خورده‌ای.
بدترین رنج هم از خود انسان به انسان می‌رسد. آنچنان که بدترین ظلم را هم انسان در حق خودش به خودش می‌کند و چه چیز بیشتر از ظلم به خود و بد از ظلم به خود.
در این وانفسا که بیشتر افرادی که می‌بینی منفعت خود را در قبال زیر پا گذاشتن حق دیگران و نادیده گرفتن و حذف دیگران می‌بینند، بدترین کار این است که خودت هم کار خودت را یکسره کنی و در حق خودت، به خودت بد بکنی که من بد کردم، بد.
هرچقدر درباره‌ی ظلم‌هایی که به خود کرده‌ام بگویم، کم گفته‌ام.
هروقت از ظلم میگویم یاد جمله‌ی عین لام می‌افتم که نوشته بود:
«خدایا، من به خود ظلم کردم، پس هم مظلومم و هم ظالم، حال تو با من چگونه رفتار خواهی کرد؟!»
خدایا، من به خود ظلم می‌کنم٬ نجاتم بده.
  • Milad
  • ۰
  • ۰

تغییر مثبت

دو پست قبل،درمورد تغییر نوشته بودم.

واقعا تغییر باید مداوم باشد و حتما هم باشد.

نمیدانم برای تغییر پیش نیازهایی هست یا نه؛آیا باید سریع و بدون مقدمه تغییر کرد؟

تغییر را باید چه معنا کرد؟

اگر تغییر را دگرگونی و تحول معنا کنیم،این دگرگونی یعنی وضع موجود عوض شود.حال این عوض شدن میتواند مثبت یا منفی باشد.

مثبت زمانی است که شرایطت بهبود یابد،احساس خوبی از این عوض شدن داشته باشی،حالت خوب شود.

به نظرم اگر این عوض شدن در جهت دلخواه یعنی در جهتی که میخواهیم و هدفمان است باشد،مثبت است؛هرچند که این عوض شدن سخت باشد و با دشواری همراه باشد،مهم مثبت بودن تغییر است.

اگر تغییر نکنیم یا تغییر بکنیم،تغییری که حال به همزن باشد،حال کوکت را نا کوک کند،آن تغییر را منفی گوییم؛هرچند که این تغییر بسیار راحت،کاملا دلپذیر و در دسترس ترین عوض شدن موجود باشد.

منظورم این است که رنج لازم دارد،تغییر مفتی به دست نمی آید،در واقع هیچ چیز خوب به رایگان بدست نمی آید،.من باید این را با تمام سلول های وجودم بفهمم.

امروز اولین قدم تغییر را برداشتم؛تنهایی رفتم و گشتم،تابی خوردم و رفتم شهر کتاب؛

یک دفترچه یادداشت شطرنجی،سه خودکار آبی و قرمز و سبز!

همه چیز مهیاست برای ایجاد تغییر.تغییر مثبت!

آیا آمادگی تحمل رنج را دارم؟رنجی که ارزشم را بالاتر ببرد.

رنج خوب،رنجی است که انسان را قیمتی میکند،رنجی که باعث رشد شود.

به خاطر خودم باید راحت طلبی را کنار بگذارم.

خدایا،من تغییر میخواهم،تغییری خوب برای تعالی؛کمکم کن.

خدایا،من به وجودت ایمان دارم،ایمانم را روز به روز بیشتر و عمیق تر کن.

آمین.

  • Milad