کولاک

یک وبلاگ برای خودم

کولاک

یک وبلاگ برای خودم

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مدیریت زمان» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰
پیدا کردن موضوعی برای نگارش مطلبی و انتشارش اولین، مهم‌ترین و سخت‌ترین قسمت وبلاگ نویسی است.
ایده‌ی نوشتن این مطلب در فرجه‌ی امتحانات ترم پیش به ذهنم آمد اما چون حال نوشتن نبود، نانوشته ماند تا امروز که ۱۱ روز از شروع سال جدید و تعطیلات می‌گذرد. تعطیلات با سرعتی به پیش رفت که هنوز نتوانسته‌ام خودم را پیدا کنم اما فرصت از دست رفته است.
تمام فرصت‌های زندگی همین‌گونه با شتاب درحال سپری شدن است و برنده کسی‌ست که از فرصت موجود بیشترین استفاده را برای به انجام رساندن خواسته‌هایش بکند. حال اینکه بداند خواسته‌اش چیست، نصف راه است و تلاش و رسیدن به هدف بقیه‌ی راه.
زمان تنها دارایی انسان‌هاست که برای همه به طور یکسان سپری می‌شود، در این میانه، مسئله‌ی قابل اعتنا این است که اگر یک واحد زمان را مثلا یک ساعت یا یک روز یا هر واحد دیگری تعیین کنیم، انسان‌های موفق اولا زمان اتلافی ندارند یا مقدارش بسیار کم است، دوما از زمان بهینه استفاده می‌کنند.
منظورم از اتلاف زمان، بهره‌ای است که از عمرمان می‌گیریم، یعنی به نسبت عمری که می‌دهیم کاری درخورش در جهت خواسته‌هایم انجام می‌دهیم یا نه؛ با این تعریف، مطالعه‌ی خواص پرتوی لیزر برای ورزشکاری که قصد شرکت در مسابقه‌ی وزنه‌برداری المپیک را دارد، اتلاف وقت محسوب می‌شود یا تمرین حرفه‌ای کشتی برای دانش‌آموزی که قصد شرکت در آزمون علمی مثل المپیاد یا کنکور را دارد اتلاف وقت محسوب می‌شود. هرچند که در صورت انجام هردوکار توسط هر دو شخص مفروض در این مثال‌ها، کار ناپسندی انجام نمی‌شود، اما چون هدف چیز دیگریست، عمر سپری شده در هر جهتی غیر از جهت میل به اهداف، تلف‌شده محسوب می‌شود.
منظورم از استفاده‌ی بهینه زمان نیز این است که با ترفندها و تکنیک‌ها و راه‌هایی می‌شود از واحدهای زمان موجود به اندازه‌ی چندین برابرش استفاده‌ی مفید کرد. مثلا به جای اینکه کورکورانه و بدون اطلاع وارد رشته‌ای شویم، از تجربه‌ی فرد موفقی در آن رشته استفاده کرده و از خیلی از راه‌های اشتباه و مسائل مشکل‌زایی که ممکن بود باعث شکست، اتلاف زمان و سرگردانی‌مان بشود، جلوگیری کنیم.
شاید بعدا در مورد این بحث بیشتر نوشتم.
  • Milad
  • ۰
  • ۰

دورنمای موفقیت ۳

این مطلب، ادامه‌ی مطلب دورنمای موفقیت ۲ است.

تا اینجا گفتم که اطلاعات اولیه مناسب و کافی، تعیین هدف، برنامه‌ریزی کارآمد و در نهایت شروع خوب برای موفقیت در هر کاری ضروری به نظر می رسد.

و عامل کلیدی و سرنوشت ساز در موفقیت را هم معرفی کردم و به معجزه‌ی استمرار رسیدیم.

خب، تا اینجا که مشکلی نیست؛ سوال اینجاست که من با دانستن همه‌ی اینها چرا انسان موفقی نیستم؟ یا چرا خودم را موفق نمی‌دانم؟

نخست اینکه من عالم بی‌عملم. یعنی اگر تنها به چیزهایی که میدانم عمل میکردم، الان وضعم خیلی بهتر از چیزی که در مغزم بتوانم تصور بکنم، بود.

دیگر اینکه یک جای کار می‌لنگد؛ اگر همه چیز به خوبی و خوشی پیش می‌رفت که نور علی نور می‌شد، پس عیب کار کجاست؟

ایراد اول در برنامه‌ریزی است. در دوران قبل از مدرسه و مدرسه و بعد از آن در دوران دانشگاه و در حالت کلی، هیچ وقت، برنامه‌ریزی و مدیریت زمان و مدیریت فردی را به ما آموزش نمی‌دهند.

البته که خیلی چیزها را آموزش نمی‌دهند که این مدیریت شخصی از جمله‌ی مهم‌ترین آنهاست.

حال فرض کنید که برنامه‌ریزی هم به نحو احسن انجام شد، مانند کارهای بسیاری که تا به حال انجام داده‌ام، بعد از آن چه می‌شود؟ تمام مشکلات حل می‌شود؟ خیر!

در اجرای برنامه‌ریزی استمرار و پیگیری مهم‌ترین عامل است.

مگر اجرای مستمر یک کار به این سادگی‌ها ممکن است؟ باز هم خیر!

مشکل زمانی حل می‌شود که ما در خودمان عادت های مثبت ایجاد کنیم.

عادت های مثبت

کارهایی که به صورت روزانه انجام شوند و این کار به حدی مهم است که چه کتاب ها و مطالبی راجع‌بهش نوشته‌اند و گفته‌اند و منتشر کرده‌اند.

باید به هر راه ممکن برای خودمان عادات مثبت ایجاد کنیم و همین عامل می‌تواند باعث استمرار هر کاری شود و استمرار هم عامل موفقیت.

باید باور کنیم که موفقیت چیز خارق‌العاده و دور از دسترسی نیست. قرار نیست شاخ غولی بشکند تا ما موفق شویم. متذکر می‌شوم که این موفقیت به معنای عام آن است یعنی در هر زمینه‌ای میتوان موفق بود و موفق شد؛ تنها کاری که باید انجام شود همین است که کارهایی به ظاهر ساده را با آگاهی و هوشیاری و طبق برنامه، مستمر انجام دهیم؛ همین، به همین سادگی.

برای حفظ قرآن، برای یادگیری همه‌ی زبان های زنده‌ی دنیا، موفقیت در کنکور، یادگیری و آموزش هر هنر و مهارتی، فقط کافیست از یک شیوه‌ی ساده اما قدرتمند پیروی کنیم. همین که روزانه و حتی من میگویم از روی عادت، کاری را که می‌خواهیم انجام دهیم.

مثلا عادت کنیم که روزانه و در زمان های مرده در اتوبوس، مترو، تاکسی، خانه، محل کار و هرجای دیگری که امکانش هست، مطالعه کنیم، شاید مطالعه روزانه ۱۰ - ۲۰ دقیقه در نظر ما کاملا ناچیز جلوه کند اما جالب است که اگر به این کار عادت کنیم، با مطالعه روزانه ۱۰ دقیقه سالانه ۳۶۰۰ دقیقه معادل ۶۰ ساعت و با مطالعه روزانه ۲۰ دقیقه، سالانه ۱۲۰ ساعت مطالعه کرده‌ایم. اگر مثل من سرعت مطالعه شما کم است، فرض کنیم که خواندن یک صفحه ۲ دقیقه طول بکشد، در این صورت با کمترین میزان مطالعه، سالانه میتوان ۱۸۰۰ صفحه مطالعه کرد! این یعنی سالانه ۷ - ۸ کتاب با حجم متوسط و یا ۱۸ - ۲۰ کتاب با حجم کم! همه‌ی اینها فقط با عادت به مطالعه در زمان های مرده امکان پذیر است؛ حال فرض کنید که روزانه مدت مشخصی را به مطالعه اختصاص دهیم، آنوقت می‌بینید که چه کولاک‌ی می‌شود.

تمام اعداد و ارقام این محاسبات واقعیست.

اینها را می‌نویسم تا بدانم چه بلایی بر سر عمرم می‌آورم؛ تا بدانم چه کارهایی می‌توانستم انجام دهم و نکردم؛ تا بدانم جوانیم در تباهیست و من کاری نمی‌کنم.اینها را برای خودم می‌نویسم؛ تا بعدا بهانه‌ای نداشته باشم، هرچند که انسان هر کسی را می‌تواند گول بزند، اما خودش را نه.

قبلا هم گفته‌ام، زمان برای همه برابر است، تنها کسی موفق است که بهتر از این زمان استفاده کند.

  • Milad
  • ۰
  • ۰

اشتباه عملیاتی

در ده سال گذشته،خیلی کارهایی بوده که من دوست داشتم انجام دهم.

دوست داشتم چیزی یاد بگیرم،کاری انجام دهم یا فکر و ایده ای را که داشتم،عملی کنم.

همه ی این کارها،چیزی کم داشت و آن عمل کردن به آنها بود.

گاه میشود که تمام توجهم، مشغول همان فکر و کار و ایده میشود ولی همه اش در حد فکر و ذهن،بی هیچ عملی و بی هیچ انجامی.

خب در این ده ساله خیلی ضرر کرده ام؛اگر سر انگشتی هم حساب کنم و نصف کارهایی که میخواستم و دوست داشتم را انجام میدادم الان احساس بهتری از خودم و در کل زندگی بهتری داشتم.

این را میدانم که همواره،سخت ترین گام،گام اول است.

اینکه یک کاری بخواهم شروع کنم،سخت ترین کار جهان است.

خب اگر منصفانه به این قضیه نگاه کنم،شروع کردن،تمام ماجرا نیست.منظورم این است که قبل از شروع هر کاری،باید یک سری مقدمات و ضروریاتی را برای آن کار داشته باشی.

اینکه اطلاعات مناسب و بدردبخور،فرصت کافی برای بررسی جوانب مختلف کار و از همه مهم تر،هدف داشته باشی.

هدف داشتن برای انجام کاری بسیار مهم است.هدف که داشته باشی،انگیزه هم برای ادامه کار داری.

زمان خیلی وقت ها به تندی میگذرد و من هیچ کنترلی رویش ندارم به زبان ساده تر مدیریت زمان و برنامه ریزی و مدیریت شخصی کشک.

زمانی که بازگشتی ندارد.

چیزی که نیازی به بیان،توضیح،تایید یا انکار ندارد این است که جایی اشتباه کرده ام؛یک اشتباه محاسباتی و عملیاتی مهلک.

تئوری بس است.گام بردار و شروع کن.

بهرحال باید از یک جایی شروع کرد،شاید رمز موفقیت همین باشد.

  • Milad