این مطلب، ادامهی مطلب دورنمای موفقیت ۲ است.
تا اینجا گفتم که اطلاعات اولیه مناسب و کافی، تعیین هدف، برنامهریزی کارآمد و در نهایت شروع خوب برای موفقیت در هر کاری ضروری به نظر می رسد.
و عامل کلیدی و سرنوشت ساز در موفقیت را هم معرفی کردم و به معجزهی استمرار رسیدیم.
خب، تا اینجا که مشکلی نیست؛ سوال اینجاست که من با دانستن همهی اینها چرا انسان موفقی نیستم؟ یا چرا خودم را موفق نمیدانم؟
نخست اینکه من عالم بیعملم. یعنی اگر تنها به چیزهایی که میدانم عمل میکردم، الان وضعم خیلی بهتر از چیزی که در مغزم بتوانم تصور بکنم، بود.
دیگر اینکه یک جای کار میلنگد؛ اگر همه چیز به خوبی و خوشی پیش میرفت که نور علی نور میشد، پس عیب کار کجاست؟
ایراد اول در برنامهریزی است. در دوران قبل از مدرسه و مدرسه و بعد از آن در دوران دانشگاه و در حالت کلی، هیچ وقت، برنامهریزی و مدیریت زمان و مدیریت فردی را به ما آموزش نمیدهند.
البته که خیلی چیزها را آموزش نمیدهند که این مدیریت شخصی از جملهی مهمترین آنهاست.
حال فرض کنید که برنامهریزی هم به نحو احسن انجام شد، مانند کارهای بسیاری که تا به حال انجام دادهام، بعد از آن چه میشود؟ تمام مشکلات حل میشود؟ خیر!
در اجرای برنامهریزی استمرار و پیگیری مهمترین عامل است.
مگر اجرای مستمر یک کار به این سادگیها ممکن است؟ باز هم خیر!
مشکل زمانی حل میشود که ما در خودمان عادت های مثبت ایجاد کنیم.
عادت های مثبت
کارهایی که به صورت روزانه انجام شوند و این کار به حدی مهم است که چه کتاب ها و مطالبی راجعبهش نوشتهاند و گفتهاند و منتشر کردهاند.
باید به هر راه ممکن برای خودمان عادات مثبت ایجاد کنیم و همین عامل میتواند باعث استمرار هر کاری شود و استمرار هم عامل موفقیت.
باید باور کنیم که موفقیت چیز خارقالعاده و دور از دسترسی نیست. قرار نیست شاخ غولی بشکند تا ما موفق شویم. متذکر میشوم که این موفقیت به معنای عام آن است یعنی در هر زمینهای میتوان موفق بود و موفق شد؛ تنها کاری که باید انجام شود همین است که کارهایی به ظاهر ساده را با آگاهی و هوشیاری و طبق برنامه، مستمر انجام دهیم؛ همین، به همین سادگی.
برای حفظ قرآن، برای یادگیری همهی زبان های زندهی دنیا، موفقیت در کنکور، یادگیری و آموزش هر هنر و مهارتی، فقط کافیست از یک شیوهی ساده اما قدرتمند پیروی کنیم. همین که روزانه و حتی من میگویم از روی عادت، کاری را که میخواهیم انجام دهیم.
مثلا عادت کنیم که روزانه و در زمان های مرده در اتوبوس، مترو، تاکسی، خانه، محل کار و هرجای دیگری که امکانش هست، مطالعه کنیم، شاید مطالعه روزانه ۱۰ - ۲۰ دقیقه در نظر ما کاملا ناچیز جلوه کند اما جالب است که اگر به این کار عادت کنیم، با مطالعه روزانه ۱۰ دقیقه سالانه ۳۶۰۰ دقیقه معادل ۶۰ ساعت و با مطالعه روزانه ۲۰ دقیقه، سالانه ۱۲۰ ساعت مطالعه کردهایم. اگر مثل من سرعت مطالعه شما کم است، فرض کنیم که خواندن یک صفحه ۲ دقیقه طول بکشد، در این صورت با کمترین میزان مطالعه، سالانه میتوان ۱۸۰۰ صفحه مطالعه کرد! این یعنی سالانه ۷ - ۸ کتاب با حجم متوسط و یا ۱۸ - ۲۰ کتاب با حجم کم! همهی اینها فقط با عادت به مطالعه در زمان های مرده امکان پذیر است؛ حال فرض کنید که روزانه مدت مشخصی را به مطالعه اختصاص دهیم، آنوقت میبینید که چه کولاکی میشود.
تمام اعداد و ارقام این محاسبات واقعیست.
اینها را مینویسم تا بدانم چه بلایی بر سر عمرم میآورم؛ تا بدانم چه کارهایی میتوانستم انجام دهم و نکردم؛ تا بدانم جوانیم در تباهیست و من کاری نمیکنم.اینها را برای خودم مینویسم؛ تا بعدا بهانهای نداشته باشم، هرچند که انسان هر کسی را میتواند گول بزند، اما خودش را نه.
قبلا هم گفتهام، زمان برای همه برابر است، تنها کسی موفق است که بهتر از این زمان استفاده کند.