کولاک

یک وبلاگ برای خودم

کولاک

یک وبلاگ برای خودم

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نوشتن» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

نوشتن

مدتهاست مینویسم.اولین تلاشم برای نوشتن،روی تکه کاغذ ها بود؛

بعد همین را گسترش دادم و نتیجه شد دفتر خاطرات مانندی که جایی برای پنهان کردنش نمی شناختم؛پنهان کردن،چون دوست نداشتم نوشته هایم را کسی بخواند حتی مادرم.

یک زمانی یادم می آید که حسابی مشکوک شده بودم که مادرم نوشته هایم را میخواند،نوشته هایی که میگویم،اتفاقات روزانه بود و احساساتم درباره شان،به طور کاملا ساده و خام!

نتیجه این شد که بعد تر ها یک زبان رمز برای خودم اختراع کردم؛

این طوری بود که مثل زبان میخی برای هر حرف یک نماد درنظر گرفته بودم و با آن متن هایی را که دوست نداشتم خوانده شوند را مینوشتم.

خب چون این کار بسیار سختی بود و من از اول نوشتن را برای اینکه بتوانم به راحتی درباره ی منظورم بنویسم دوست داشتم،نوشتن با نماد های ابداعیم خیلی طول نکشید.

این همزمان بود با ورود تکنولوژی به خانه ما و استفاده ی من از اینترنت دایال آپ و خط تلفن و کارت اینترنت و پدیده ی سحرانگیزی به اسم بلاگفا.

اولین وبلاگم در آنجا بود همچنین دومین و سومین و چهارمین.وبلاگ هایم ثبات نداشتند ولی من وبلاگ را دوست داشتم و پست کردن مطلب حتی مطلب کپی شده!

وبلاگ هایم را دوست داشتم و هر وبلاگ تجربه ای متفاوت بود و دنیایی متفاوت.

هرگز دوستان وبلاگی پر و پا قرصی نداشتم و خیلی وقت ها حسرت بلاگر هایی که سالها در یک وبلاگ دوست داشتنی،برای خودشان دنیایی ساخته بودند را داشتم.

انگار با کلمات جادو میکردند و انسان را که حالا به عنوان بازدید کننده ی وبلاگ به دنیایشان آمده بودند را سحر میکردند.عابری که شاید اتفاتی و شاید  با قصد و نیت قبلی و قلبی آمده بودند.

خب آن دوران هم تمام شد و چه اسطوره های بلاگری که دیگر ننوشتند و حالا هم خبری ازشان نیست و چه تازه کارانی که دیگر دنیای وبلاگیشان به زیبایی و شیرینی قبل که چه گویم،اصلا شبیه هیچ دنیایی نیست وارد میدان شدند.

این دنیا همین است،حتی دنیایی که درون دنیایی دیگر است هم همین است.

این فضای مجازی سحر انگیز،این وبلاگ های خاطره ساز و بلاگر هایی که جادویت میکردند با کلمات ساده و اتفاقات روزمره شان،همه شان فراموش شدند.

شاید هم قربانی شبکه های اجتماعی شدند از همه نوعش.

وقتی من خودم حال خواندن بیشتر از ۱۴۰ کاراکتر را ندارم،نباید از دیگران توقعی دیگر داشت.

نمیدانم که چرا حالا یاد این حرفها افتادم و نمیدانم چرا الان دارم مینویسمشان؛تنها جوابم شاید عاشق نوشتن بودن و عاشق وبلاگ بودن باشد.

آرزوی بهترین ها دارم برای تک تک کسانی که روزگاری نه چندان دور،می نوشتند اما دیگر خبری ازشان نیست.برای همان هایی که از نوشتنشان،از قلمشان،از سبکشان،در ذهنمان شخصیت هایی ساخته بودیم؛همان هایی که حالمان با خوشحالیشان خوب میشد و با ناراحتیشان،بد.

برای آنهایی که اسطوره ام بودند و نوشتن از نوشتنشان حرمت میگرفت.

  • Milad