کولاک

یک وبلاگ برای خودم

کولاک

یک وبلاگ برای خودم

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کنکور_ارشد» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

فرصت مجدد

عده‌ای مثل من هستند که در اکثر مواقع و کارهایی که انجام می‌دهند همیشه آه و افسوس و ای کاش‌هایی دارند؛ در واقع کاری را سراغ ندارم که بعد از انجام آن افسوس بهتر انجام دادنش را نخورده باشم.

حالا چند روز بعد از کنکور ارشد، آه و افسوس‌هایش امانم را بریده و در فضای بعد از کنکور به دنبال فرصت‌های از دست رفته می‌گردم در حالی که هیچ سودی نصیبم نخواهد شد.

چند روز است که کار مفیدی انجام نداده‌ام و زمانی برای آینده‌ام صرف نکرده‌ام که همین باعث می‌شود که این وضعیت بغرنج‌تر و ملال‌آور‌تر از گذشته شود.

در حال حاضر در شرایط سختی هستم و هنوز همانی هستم که قبل از کنکور بودم و تغییر ملموسی تا اکنون نداشته‌ام. این‌ها درحالیست که تجربه‌ی بزرگی به دست آوردم و نباید به این سادگی‌ها دست از کار بکشم.

حالا فرصتی دوباره دارم؛ رویایی شیرین اما سخت!

آرزویی خوب برای برآورده شدن اما فرصتی اندک.

آینده‌ای متفاوت و افقی گسترده اما پهنه‌ی کمی برای پریدن.

من با تلاش خودم و توکل بر خدا می‌توانم و با تمام نقص‌ها و کمبودها، با تلاش بیشتر خودم می‌توانم بر همه‌ی سختی‌ها فائق آیم.

ای کاش یادم نرود که فرصت‌ها محدود و گذرا هستند و هیچ اعتباری برای فرصتی دیگر داشتن نیست. ای کاش قدر بدانم این عمر را و از زمانم بهتر استفاده کنم نه اینکه حتی استفاده‌ای هم نکنم.

  • Milad
  • ۰
  • ۰

تصمیم برای ارشد خواندن سخت است اما من تصمیمم را گرفته‌ام.

دوست دارم ارشد بخوانم و آرزو دارم در یکی از دانشگاه‌های تهران قبول شوم. اگر در دانشگاه تهران هم قبول شوم که به آرزویم رسیده‌ام.

ارشد خواندن صرفا نه به خاطر مدرک، نه به خاطر پول، به خاطر اینکه دوست دارم شرایطم بهتر شود؛ احساس می‌کنم به چیزی که می‌خواستم در کارشناسی نرسیده‌ام و این مرا قانع نمی‌کند.

همواره و در همه‌ی شرایط دوست داشته‌ام مفید باشم. در بعضی موارد هم تمام سعی‌ام را برای این هدف به کار بستم؛ اما این احساس مفید بودن را در سال‌های دانشگاه، آنگونه که می‌خواسته‌ام، احساس نکردم.

اینکه فقط من باشم که تصمیم می‌گیرم، یعنی تنها پارامتر دخیل در مسأله، تصمیم من نیست؛ اینکه پدر و مادرم پشتیبان من هستند و شرایط را به طور مطلوبی آماده می‌کنند، مطمئنا در تصمیمم موثر‌اند. و همین طور عوامل دیگر.

اما خوب می‌دانم که تصمیم داشتن برکاری، متضمن انجام آن کار نیست.

انجام هر کاری مستلزم تصمیم برای انجام آن کار است اما کافی نیست. اینکه هدف داشته باشی و تلاش کنی با برنامه و طرح‌ریزی شده به هدف برسی، بسیار مهم است.

این مسیر همانند راهی طولانی و دوی ماراتنی که پر از سختی و ناملایمات و فراز و نشیب است، نیازمند تدبیر و مدیریت است.

باید فکر همه چیز را کرد و آهسته اما پیوسته حرکت کرد. هرگونه حرکت افراط و تفریط باعث شکست می‌شود.

قبلا نیز راجع به این مسأله نوشته‌ام که رمز موفقیت اسمرار است؛ خواه این استمرار به شکل عادت درآمده یاشد یا نه.

امیدوارم موفق شوم و تجربه‌هایم در این راه را در اینجا بنویسم.

  • Milad
  • ۰
  • ۰

کنکور ارشد در ظاهر فقط یک کنکور است اما به نظرم فراتر از این حرف‌هاست.

داستان این گونه است که در دهه‌ی هفتاد به دنیا آمدم؛ ظاهرا شانس با من یار بود که دهه‌ی شصتی نبودم وگرنه از دید متولدین این دهه، من هم جزء نسل سوخته می‌بودم.

به هزار بدبختی و هر جان کندنی بود بزرگ شدیم و البته که بزرگ شدنمان به سرعت نوشتن و خواندن این کلمات نبود ولی خوب به هرحال رسیدیم به سال کنکور. اتمسفر غالب خانواده و محیط اطراف این بود که باید دانشگاه قبول شوی. دانشجو شدن و دانشجو بودن، در نظر اطرافیان و خانواده تنها راه ادامه‌ی زندگی بود انگار.

من که در خانواده‌ی مرفه زندگی نمی‌کردم، ملاحظه‌ی شرایط اقتصادی خانواده و بار اضافی روی دوش پدرم نبودن، ایجاب می‌کرد که در دانشگاه سراسری قبول شوم که همین اضطراب و استرسی مضاعف بود.

سال کنکور گذشت و کنکور هم. نتیجه‌اش زیاد خوب نبود و مطابق میل هم نبود اما با یک انتخاب رشته‌ی خوب در شهر خودم از دانشگاه سراسری قبول شدم.

اوایل فکر می‌کردم که رشته‌ام مطابق انتظارم است و همان چیزی است که می‌خواستم اما بعد از اینکه تب وتاب دانشجو بودن و ورودی جدید بودن از بین رفت، تازه متوجه شدم که ای دل غافل این کجا و آن کجا!

متاسفانه وقتی این را فهمیدم که ۴ ترم از ورودم به دانشگاه گذشته بود و من گیر کرده بودم.

یکی از راه‌ها انصراف بود؛ اما بعد از انصراف چه کاری می‌توانستم بکنم؟

متقاعدکردن خانواده یک طرف، هزینه‌ی انصراف که باید پرداخت می‌کردم چون دانشجوی روزانه بودم و دولت پول اضافی برای خرج کردن من ندارد طرف دیگر و آوارگی و سرگردانی خودم نیز طرف دیگر.

آن روزها هم گذشت اما چه گذشتنی. درس‌ها را فقط پاس می‌کردم و گاهی می‌شد که درس یا دروسی را حتی پاس هم نمی‌کردم. منظورم از پاس کردن هم دقیقا اخذ حداقل نمره‌ی قبولی در امتحان است بدون درک و فهم از محتوا و مفاهیم اصلی درس.

تا الان که این روند ادامه دارد و من شده‌ام دانشجوی سال آخر.

اما این پایان ماجرا نیست؛ اوایل فکر می‌کردم که تنها من با ارشد خواندن و نخواندن مسأله دارم که بعدا متوجه شدم مسأله‌ی خیلی‌هاست.

عده‌ی زیادی از اتلاف عمرشان و تباه شدن دو سال از زندگیشان در کارشناسی ارشد شکایت دارند و همه را از این کار منع می‌کنند ولی همچنان صف عده‌ای که متقاضی شرکت در این آزمون‌اند، تناقضی است که انسان را در دو راهی سختی قرار می‌دهد.

نه اینکه آدم فقط به خاطر بقیه که درگیر این مشکل‌اند، دچار دو دلی شود نه، در واقع این مشکل از طرز نگرش و طرز برخورد با این مسأله ناشی می‌شود.

اصولا اگر هدفی به غیر از گرفتن مدرک ارشد نداشته باشی، مطمئنا از اتلاف عمر در این دوسال خواهی نالید؛ این را از تعداد زیاد کسانی که فقط به این دلیل وارد این معرکه شده‌اند می‌گویم.

مثل معلم‌هایی که فقط به خاطر مدرک و افزایش شاید چند ده هزار تومانی‌اش برای ارشد به دانشگاه می‌آیند و یا جوانانی که بدون هیچ انگیزه‌ای و فقط به خاطر اینکه بگویند ارشد دارند وارد دانشگاه می‌شوند.

برای پسرها، خدمت سربازی هم یکی از دلایل اصلی ادامه دادن و ادامه ندادن تحصیلات است. کسانی که فقط برای دیرتر رفتن به سربازی برای ارشد اقدام می‌کنند و کسانی که بعد از کارشناسی به خاطر سربازی ادامه نمی‌دهند که اینها هم به دو دسته تقسیم می‌شوند٬ کسانی که نمی‌خواهند ادامه دهند و به دنبال زندگی خودشان می‌روند و کسانی که بعد از سربازی می‌خواهند ادامه دهند.

گرفتن ارشد در صورتی که برای بالابردن سطح تفکر و نگرش تخصصی و عمیق در رشته‌ی موردنظر نباشد، بی‌فایده است. هرچند که حتی اگر کسی با این فرض هم وارد ارشد شود، اگر ادامه ندهد و دکتری نخواند هم کارش ناقص خواهد بود.

  • Milad