کولاک

یک وبلاگ برای خودم

کولاک

یک وبلاگ برای خودم

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کولاک» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

بهبود

مدتی بود که تصویر مانیتور کامپیوترم ایراد داشت و تصویر درستی نمیداد و وضوح نداشت؛طبق معمول هم به این وضع عادت کرده بودم و بهرحال به هر بدبختی بود،سر میکردیم.

همین وضع بود تا اینکه دیروز تصویر مانیتور کلا رفت!

من را میگویی،واقعا حالم گرفته شد؛آدم که وضع مالیش خوب نباشد و پول نداشته باشد،از زمین و آسمان برایش اتفاقاتی می افتد که از جاهایی که حتی فکرش را هم نمی کرد،اتفاقاتی برایش می افتد که پول لازم می شود.

یعنی اتفاقات طوری رقم میخورد که بی پولی را با تمام وجود حس کنی.

چند تا احتمال دادم؛ایراد میتوانست از مانیتور، یا از کابل تصویر یا همان کابل vga یا از کارت گرافیک کامپیوتر باشد.

هرچه قدر وارسی کردم فایده نداشت، حتی ریستارت هم!!

آخر سر معلوم شد ایراد از کابل vga بود و مشکل با شش هزار تومان حل شد؛

مشکل وضوح تصویر هم!گویا کابلش خراب بوده تمام این مدت.

بعد هم از اینکه مشکل جدی نبود،روحم شاد شد طوری که نبوغم جرقه ای زد و چند تا سررسید گذاشتم زیر مانیتور، ارتفاعش بلند تر شد،خیلی بهتر شد.

الان احساس بهتری از زندگیم دارم و از خودم راضی ام.

واقعا احساس خوبی پیدا کردم.به همین سادگی.

  • Milad
  • ۰
  • ۰

انتخاب

به مناسبت انتخاب رشته برادرم، چند روزیست که خیلی جدی بحثش در بینمان است.

به زمان انتخاب خودم که بر میگردم، اطلاعات کمی داشتم، آینده ی مشخصی را برای خودم متصور نبودم و محدودیت هایی را هم خودم برای خودم ایجاد کرده بودم.

همین محدودیت ها باعث می شد که دامنه ی انتخاب هایم به شدت کم شود و من به انتخاب بین بد و بدتر مجبور شوم.

گاهی مواقع، انتخاب، اصلا معنای انتخاب نمی دهد.

جایی که مجبور به انتخاب باشی، یا از آن بدتر، گزینه ی دیگری نداشته باشی، یا حتی گزینه ی های متفاوتی داشته باشی که همه شان سر و ته یک کرباس اند، دیگر انتخاب مفهوم خودش را از دست می دهد.

ما همواره در معرض انتخابیم و مجموعه ی همین انتخابهایمان به زندگیمان معنا میدهند.

من به شدت دوست داشتم که برادرم تجربه های من را تکرار نکند؛ولی خب تاریخ تکرار شد و تا اینها را تجربه نکند، متوجه صحبت هایم نخواهد شد.

نکته ی قابل تامل این چند روز اینکه همه تنها تاکیدشان این بود که به رشته ی ما نیا که گور خودت را کنده ای.البته که همین حرف دل من هم بود اما خلاف حرفم شد.

من اگر برگردم، رشته ای را انتخاب میکردم که گذراندنش راحت باشد و چهار سال بشود خوش گذراند و معدل خوبی هم داشت وگرنه همه ی رشته ها یک کرباسند.

  • Milad
  • ۰
  • ۰

تجربه

تجربه، هرگز رایگان و مفت به دست نمی آید.به قول شاعر:

موی سپید را فلکم رایگان نداد / این رشته را به نقد جوانی خریده ام

هرچه سن انسان بیشتر می شود، تجربه هایی بدست می آورد که ماحصل عمرش هستند و نتیجه ی تمام اتفاقات خوب و بد.

چیزی که برایم قابل توجه است اینکه،انسان در زندگی با مسائلی رو به رو میشود که گمان میکند در کل گیتی تنها اوست که چنین پدیده ای مواجه شده و دیگر کسی مثل او نیست؛

نمی دانم این از کجا نشات میگیرد اما بهرحال هست؛

مصداقش هم آدم هایی که به هر مشکل کوچک و بزرگی دچار میشوند،گویی در جهان تنها فرد منتخب بدشانسی هستند که با این طالع نامنحوس باید گرفتار چنین بلایی شوند و گاهی که به هزار و یک علت پیدا و پنهان، کمی، فقط کمی احساس میکنند که در برابر این گرفتاری ناتوان اند، به کار هایی اقدام می کنند که نباید.

خب در این میان تجربه چه کمکی میتواند به این افراد کند؟

تقریبا هیچ!

چون نگاه این افراد طوریست که هیچ کس به جز آنها این گرفتاری و مشکل را ندارد، پس به طور ناخواسته، خود را از تجربه ی دیگران محروم میکنند.

در اکثر موارد، مشکلی که داریم، حتی در شرایط بحرانی و وخیم هم که باشیم، افرادی، چه بسا در مقیاس هزاران نفری و شاید بیشتر، این مشکل و مشکل ها و گرفتاری های مشابه و حتی دردناک تر و وخیم تر از مشکل ما داشته اند، و عقل سلیم حکم می کند که از تجربه آنها استفاده کنیم چون:

تجربه را تجربه کردن خطاست.

یکی از این گرفتاری های شیرین! عشق است.

عشق که قلمم از توصیفش عاجز و ذهنم را یارای نگارش درباره اش نیست.

این ابتلا به عشق، هرچه در سنین کم اتفاق بیفتد که به نظرم محال است و فقط توهمی از عشق در سنین کم و ناپختگی روی میدهد، اما به هر روی،این معضل و مشکل که هیچکس را توان درک و فهم احساس من نیست، بیشتر می شود و عواقب خطرناکی میتواند در پی داشته باشد.

به نظرم این احساس باید در وجود هر فردی باشد چون هرچه تلاش شود که با انتقال تجربه به افراد دیگر، جلوی این تصورات را گرفت، بی ثمر خواهد بود.

یعنی انتقال تجربه در این زمینه تا زمانی که خود فرد این را تجربه نکرده باشد، نتیجه نخواهد داد.

در زندگی، تجرببات زیادی ندارم اما اتفاقات و حوادثی که برایم رخ داده اند، باعث شده اند تجربیاتی بدست بیاورم.یا حداقل از تجربیات دیگران استفاده کنم.هر چند که تابحال تجربه ای در مثال ذکر شده ندارم و در این خصوص یک ناوارد محسوب میشوم.

استفاده از تجربه دیگران شاید رمز موفقیتی باشد که گاهی دربدر دنبالش میگردیم.

  • Milad
  • ۰
  • ۰

اشتباه عملیاتی

در ده سال گذشته،خیلی کارهایی بوده که من دوست داشتم انجام دهم.

دوست داشتم چیزی یاد بگیرم،کاری انجام دهم یا فکر و ایده ای را که داشتم،عملی کنم.

همه ی این کارها،چیزی کم داشت و آن عمل کردن به آنها بود.

گاه میشود که تمام توجهم، مشغول همان فکر و کار و ایده میشود ولی همه اش در حد فکر و ذهن،بی هیچ عملی و بی هیچ انجامی.

خب در این ده ساله خیلی ضرر کرده ام؛اگر سر انگشتی هم حساب کنم و نصف کارهایی که میخواستم و دوست داشتم را انجام میدادم الان احساس بهتری از خودم و در کل زندگی بهتری داشتم.

این را میدانم که همواره،سخت ترین گام،گام اول است.

اینکه یک کاری بخواهم شروع کنم،سخت ترین کار جهان است.

خب اگر منصفانه به این قضیه نگاه کنم،شروع کردن،تمام ماجرا نیست.منظورم این است که قبل از شروع هر کاری،باید یک سری مقدمات و ضروریاتی را برای آن کار داشته باشی.

اینکه اطلاعات مناسب و بدردبخور،فرصت کافی برای بررسی جوانب مختلف کار و از همه مهم تر،هدف داشته باشی.

هدف داشتن برای انجام کاری بسیار مهم است.هدف که داشته باشی،انگیزه هم برای ادامه کار داری.

زمان خیلی وقت ها به تندی میگذرد و من هیچ کنترلی رویش ندارم به زبان ساده تر مدیریت زمان و برنامه ریزی و مدیریت شخصی کشک.

زمانی که بازگشتی ندارد.

چیزی که نیازی به بیان،توضیح،تایید یا انکار ندارد این است که جایی اشتباه کرده ام؛یک اشتباه محاسباتی و عملیاتی مهلک.

تئوری بس است.گام بردار و شروع کن.

بهرحال باید از یک جایی شروع کرد،شاید رمز موفقیت همین باشد.

  • Milad
  • ۰
  • ۰

خط ویژه

امروز دو بار فیلم سینمایی "خط ویژه" رو دیدم.

بار اولش که ندیده بودم،خیلی خوب بود؛

بار دوم که مجبور شدم ببینم،تقریبا هیچ حسی نداشتم از دیدنش!

فقط چند تا دیالوگ خیلی قشنگش رو پسندیدمچشمک

توصیه میکنم این فیلم رو یک بار هم که شده ببینید.

  • Milad