کولاک

یک وبلاگ برای خودم

کولاک

یک وبلاگ برای خودم

  • ۰
  • ۰

ریاضی فیزیک

امروز باید ریاضی فیزیک بخونم..

شش فصل اول کتاب چرچیل؛اما میخوام فصل هفت رو هم بخونم.

فقط میخوام بفهمم جریان چی به چیه.

فعلا میرم بخونم فصل چهار رو  ببیننم چی میشه.

اینجا نتیجه رو میگم.

  • Milad
  • ۰
  • ۰

نتیجه

فصل اول الکترونیک رو تموم کردم ولی فصل دو ناتموم موند.
  • Milad
  • ۰
  • ۰

الکترونیک

از اول صبح تا الان حتی نتونستم فصل اول الکترونیک رو بخونم؛

نتونستم که چه عرض کنم،نخوندم.

باید شش فصل این کتاب رو تموم میکردم.

لعنت به من که با این همه کار بازم توی اتلاف وقت شاهکار میکنم.

امروز قرار گذاشتم با خودم که الکترونیک رو یه دور بخونم.الان هیچی نکردم.

فردا هم مثل امروز و امروز هم مثل دیروز و من اسطوره ی کسخل این ترم.

حداقل اینه که فصل اول رو تموم کنم و تا آخر شب،تا آخر فصل چهار بتونم تموم کنم.

آخر شب میام میگم که چه کردم.

نه اینکه از اول ترم که نخوندم،الان کتابام باهام غریبی میکنن.

خاک بر سر بی ارادم که ضعیف النفسی رو بی آبرو کردم.

  • Milad
  • ۰
  • ۰

 چند دقیقه پیش داشتم به این فکر میکردم که در طی چند ماه گذشته،من نه تنها پیشرفتی نکرده ام بلکه با ارفاق خیلی خیلی زیاد درجا زده ام و به تعبیر دقیقتر پس رفت کرده ام.
امروز و در این لحظه حوصله خودم را ندارم.دلیلش هم سیاهی و کدورتی است که خودم باعثش شده ام.
واقعیتش این است که من آن چیزی نیستم که باید باشم.در واقع خودم انتظارات خودم را از دید خودم برآورده نکرده و نمی کنم.
هدفم را مشخص نکرده ام و هیچ تصویری از خودم برای آینده ی دور و نزدیک ندارم.
تعریف دقیقی از اهداف یا حتی هدف زندگی ام برای خودم تشریح نکرده ام.
با افراد مختلف به شدت به مشکل برخورد میکنم و حتی در خانه هم همینطور.
اعتراف میکنم که من خودم را نمیتوانم کنترل کنم.
ریشه ی خیلی از مشکلات هم همین است.
من در وقت کشی هایی که هرروز به صورت مکرر انجام میدهم،نمیتوانم خودم را کنترل کنم.
من به خودم در مقابل خواسته های بی سر و ته خودم نمیتوانم نه بگویم.
در مقابل هوای نفسم به شدت ضعیف هستم.
احساس پوچی میکنم چون انگیزه ای برای هیچکاری ندارم چون هدفی ندارم.
دارم راه میروم بدون اینکه هدفی داشته باشم و الان از همین راه رفتن بی هدف خستم.

 من باید دو کار بکنم،اول اینکه هدفی داشته باشم برای اینکه انگیزه ای داشته باشم برای ادامه.
دوم اینکه همین که بدانم وقتم را چطور میگذرانم،امیدی برای آینده خواهد بود.بی تعرف الان مدیریت زمان ندارم،در همین حد که وقتم را بکشم.
به شدت به یک نفر منجی که نجاتم بدهد نیازمندم.به نفر ثانی فکر نمیکنم فی الواقع آن منجی اگر باشد باید خودم باشم.
باید یاد بگیرم که مدارا کنم با همه و همه و همه به جز خودم.باید سخت گرفت بر خودم و نفسم.
یا رفیق من لا رفیق له.
رفیق مهربان یار همدم،همه کس دوست میدارند و من هم.

  • Milad
  • ۰
  • ۰

شعر ناب

به تو می اندیشم
ای سراپا همه خوبی
تک و تنها به تو می اندیشم
همه وقت
همه جا
من به هر حال که باشم به تو میاندیشم
تو بدان این را تنها تو بدان
تو بیا
تو بمان با من تنها تو بمان
جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب
من فدای تو به جای همه گلها تو بخند
اینک این من که به پای تو درافتاده ام باز
ریسمانی کن از آن موی دراز
تو بگیر
تو ببند
تو بخواه
پاسخ چلچله ها را تو بگو
قصه ابر هوا را تو بخوان
تو بمان با من تنها تو بمان
در دل ساغر هستی تو بجوش
من همین یک نفس از جرعه جانم باقی است

آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش

  • Milad
  • ۰
  • ۰

تکالیف فراموش شده

امروز بعد از ظهر یادم افتاد که از یکشنبه تکلیفی داشتم برای استاد الف کوچک!

و جالب اینکه،هنوز که هنوز است،کاری نکردم.و فردا در اولین ساعت روز و اولین درس هفته،دست خالی و بی هدف به کلاس خواهم  رفت.

حال که فکر میکنم،میبینم که تکالیف زیادی دارم که کاری برای تحقق آنها نکرده  ام.

من تکالیف زیادی دارم.

مسئولیت های سنگین و بزرگ.

منتها خود را گول زده ام.

نمیدانم فردا چه خواهم کرد.فردا اگر بگذرد،پس فردا چه خواهم کرد و...

من نسبت به همه ی افراد زندگیم و همه زندگی خودم و همه ی جایی که زندگی میکنم و همه ی امکاناتی که از آنها استفاده می کنم،باید احساس مسئولیت کنم.من تکلیف دارم در قبال همه ی آنها.

شاید اشتباه میکنم درباره ی عنوان مطلب.شاید من شانه خالی کرده ام از مسئولیت ها و تکالیف سنگین خودم.

شاید باید عنوان را میگذاشتم: تکالیف تلنبار شده.

من باید نسبت به عمرم احساس تکلیف کنم.زمان در حال سپری شدن و کارهایی که باید بکنم و نمیکنم.

  • Milad
  • ۰
  • ۰

زنبور بی عسلم

کارهای بزرگی در سر دارم،اما دست روی دست گذاشته ام.

آرزوهای بزرگ،توصیه های خوب،فکر های مختلف و...دارم ولی اراده ای برای انجام آنها ندارم.

خودم  را از این لحاظ سرزنش نمیکنم که چرا اینطورم چون میدانم افراد زیادی مثل من هستند؛اما خودم را از این لحاظ مستوجب تنبیه میدانم که چرا کاری نمیکنم.

من باید اراده ام را قوی کنم.

اراده ی قوی برای اینکه برای رسیدن به هدفم بتوانم تمام تلاشم را بکنم،تمام کارها،افراد و موقعیت هایی را که مزاحمم هستند را به راحتی کنار بگذارم و روی هدفم متمرکز شوم تا به نتیجه ی دل خواهم برسم.

من مدیریت بلد نیستم،مدیریت خودم،مدیریت زمان،مدیریت زندگی.

من باید شرایطم را مدیریت کنم.خب شاید نتوانم به اینکه چرا مدیر نیستم،اعتراض بکنم؛اما مسلما به اینکه چرا تلاشی برای اینکار نمیکنم باید منتظر توبیخ باشم.

من باید تمرین کنم.

نمی دانم چه باید کرد ولی هرکاری میخواهم باید از همین حال شروع کنم نه یک ثانیه بعد حتی.

  • Milad
  • ۰
  • ۰

مقصر

مقصر خودمم و لا غیر.

چرا حرف میزنم،چرا اجازه میدهم که اینطور به قول مامان با من شوخی کنند.

اصلا اینها را بیخیال.

حیف که دوستی ندارم،حیف.

حتی در مورد دوستی نداشتن هم مقصر خودمم.

  • Milad
  • ۰
  • ۰

خود کنترلی

باید تلاش و تمرین زیادی صورت گیرد تا ذره ذره اراده افزایش یابد.

اولین تمرین هم برای افزایش اراده،مقابله با نفس است.

به همین سادگی که الان نوشتم،نیست.

خیلی سخت و طاقت فرساست و چه بسا کار هر بز نیست.

اعتراف میکنم:من کم آوردم.

الان هم حس خوبی به این اعتراف و به این وضع ترحم برانگیزم ندارم.

خدایا،ای اراده مند ترینِ اراده مندان،کمک.

  • Milad
  • ۰
  • ۰

امروز آخرین روز سال هست؛در واقع اگر بخواهم بهتر بگویم،آخرین ساعات سال.

مدتهاست که اینجا را آپدیت نکردم.نه اینکه چیزی ننوشتم؛نه،نوشتم اما آرشیو کردم.

تایپ کردن برایم دشوار است؛و من تنبل تر از آن چیزی هستم که به این دشواری رضایت بدهم.

حال به این فکر میکنم که در این سال دستاوردهایم چه بود؟چه چیز ها بدست آوردم و چه چیزها از دست دادم؟

برنامه ام برای آینده چیست؟

آینده ی دور و دراز که نه،همین دوازده ماه آینده.همین سال پیش رو.

برای پاسخ دادن به این سوال اول باید ببینم الان دقیقا کجا هستم،چه میکنم؟

تا بعدا بتوانم راجع به این فکر کنم و تصمیم بگیرم که به کجا میخواهم برسم.

خب،راستش من اگر بر فرض ـ هر چند محال ـ یک خوبی داشته باشم،هزارن عیب و ایراد دارم.

من مطمئنا انسان کاملی نیستم.امسال هم فرصت های بیشماری را از دست دادم.

مسلما بهتر از اینها میتوانستم از عمرم استفاده کنم.

آرزو هایی طول و دراز دارم و اراده ای کم و ناچیز البته در مقایسه با آرزوهایم.

میتوانستم در راستای انسان بودن،تلاش کنم؛یا حتی سعی کنم که عیب هایم را کاهش دهم،حداقل.

ولی خب،فرصت گذشت.

در آینده برنامم چیه؟هدف یا اهدافم چیه؟

  • Milad